محل تبلیغات شما

یخشهایی از نمایشنامه "شاهزاده خوشبخت" نوشته علیرضا دهقانی

چاپ انتشارات ساتراپ

صحنه میدان یک شهر. در پس زمینه نمای خانه های شهر زیبا وتمیز ودر حاشیه خیابان منتهی به میدان شهر، باغچه هایی با گلهای شاداب.در گوشه ای برج مرتفع ساعت دیده می شود.ساعت رفت وآمد وشلوغی خیابان است.در وسط میدان شهر یک مجسمه باشکوه جواهر نشان روی سکو ایستاده.چهره مجسمه در نهایت شادی وخوشبختی است. عابران از کنار مجسمه می گذرند وبا افتخار به آن نگاه می کنند.

 

مرد چاق: این مجسمه به عنوان نشان شهر ما خیلی زیباست.زیباتر از نشان همه شهر های دیگه.

مرد استخوانی: بله قربان حق با شماست. واقعا که این مجسمه چقدر خوشبخته.

مادر پسر گریان: گریه نکن پسرم، تو چرا نمی تونی مثل این شاهزاده خوشبخت باشی؟ ببین اون همش داره می خنده و برای چیزی گریه نمی کنه.

مرد ژنده پوش: خوش بحالش که غم وغصه ای نداره، خدار رو شکر که حداقل یه نفر خوشبخت تو دنیا پیدا می شه.

پسر بچه محصل: بچه ها نیگاش کنین ،درست شبیه فرشته هاست.

معلم: مگه تو فرشته ها رو دیدی؟

پسر بچه دوم: نه ولی ما خوابشونو که می بینیم.

معلم: (آرام) خوش به حالتون.کاشکی منم مثل شما خوابای قشنگ می دیدم.

 

مردم همه از صحنه بیرون می روند وساعت شهر چند ضربه می نوازد . نور شب بر شهر حاکم می شود . پرستویی بال ن وسرگردان دائم از اینسو به آنسوی صحنه پر می کشد.

 

پرستو: دیگه خسته شدمدیگه نمی تونم بیشتر از این پرواز کنم ، باید یه جای خوب برای خوابیدن پیدا کنم. چه مجسمه بزرگی. می تونم اینجا استراحت کنم.این بالا با این هوای پاک وتمیزش بهترین پناهگاه برای یه پرنده است.به به، اینم یه اتاق خواب طلایی.آخیش که چقدر خوابم میاد.

 

قطره ای روی سر پرستو می چکد.

 

پرستو: داره بارون می باره. عجیبه ، توی آسمون حتی یه تیکه ابر هم نیست، ستاره ها دارن می درخشن، پس چه جوری بارون می باره؟ این شهر چه آب وهوای عجیبی داره؟ بهتره زودتر بخوابم که فردا باید حسابی پرواز کنم.

 

قطره ای دیگر روی سر پرستو می چکد.

 

پرستو: ای بابا ، پس این مجسمه به چه  دردی می خوره؟ اون حتی نمی تونه جلوی ریختن بارون روی سر یه پرستوی کوچولو رو بگیره.باید برم یه جای بهتر پیدا کنم.مثلا درپوش یه دودکش گرم.

 

قطره سوم روی سر پرستو می چکد.

 

پرستو:دیگه دارم عصبانی میشم.آهای مجسمه بدرد نخور.(چشمخای مجسمه را میبیند) وای اینجا رو. مجسمه داره گریه می کنه. مگه می شه؟ چشمای آبیش پر اشکه؟ مگه تو مجسمه نیستی؟ تو. تو کی هستی؟

مجسمه: من شاهزاده خوشبخت هستم.

پرستو: پس چرا گریه می کنی؟

مجسمه: اگه چیزایی رو که من از این بالا می بینم، تو هم می دیدی گریه ات می گرفت. تو کی هستی؟

پرستو: من یه پرستو هستم. دارم به طرف سرزمینهای گرم پرواز می کنم. آخه پرستوها تو هوای سرد نمی تونن زندگی کنن.باید قبل از رسیدن زمستون برم یه جای گرم . شاهزاده خوشبخت ، تو از اون بالا چی می بینی که گریه ات می گیره؟

مجسمه: منو از روی خودم ساختن.اون موقع توی یه کاخ بزرگ وقشنگ زندگی می کردم، روزها با دوستام توی باغهای سرسبز می گشتم و شبا توی مهمونیهای بزرگ میگفتیم ومی خندیدیم. همه چیز برای من زیبا و دلپذیر بود. هیچوقت نمی دونستم که بیرون دیوارهای بلند قصر من چه خبره؟ اونقدر خوشبخت بودم که اسم شاهزاده خوشبخت رو روی من گذاشتن.اما حالا که از روی همون شاهزاده خوشبخت یه مجسمه درست کردن واینجا روی بلندترین سکوی شهر گذاشتن، من همه چیزو می بینم.تمام شهرو آدمهای بیچاره و فقیرو،. اونایی که تنها هستن و نیاز به کمک دارن، حتی اونایی رو که توی قصرای بزرگ با دیوارای بلند زندگی می کنن ونمی دونن بیرون از اون قصرا چه خبره. حالا که همه چیزو می بینم ،چا ره ای جز گریه کردن ندارم.

پرستو: خدای من چی میشنوم؟یه مجسمه اینقدر قلب مهربونی داره که برای مردم بیچاره ی شهر گریه می کنه. اون واقعا مثل فرشته هاست.شاهزاده خوشبخت الان داری چی می بینی؟

مجسمه: اون دور دورا، توی یکی از کوچه پس کوچه ها ، خونه ای هست که پنجره اش بازه . من از اون پنجره زن بیچاره ای رو می بینم که داره گلدوزی می کنه.دستاش از نیش سوزن زخمی شده ، اما اون چاره ای نداره.باید لباس رو برای مراسم مهمونی قصر آماده کنه. اما گوشه دیگه اتاق پسرکوچولوش روی یه تخت محقر خوابیده وداره از تب می سوزه. پرستو.پرستوی کوچولو.من یه مجسمه هستم ونمی تونم حرکت کنم. تو می تونی یاقوت دسته شمشیرم رو برای اونا ببری؟

پرستو: من باید به سرزمینهای گرم پرواز کنم.آخه پرستوها نمی تونن توی هوای سرد زندگی کنن. دوستام زودتر از من از این شهر عبور کردن.من ازاونا عقب موندم .الانم هوا خیلی سرده.اگه یه گوشه ی گرم خودمو پنهون نکنم یخ می زنم.

مجسمه: فقط همین یه کارو برام انجام بده.آخه اون پسر کوچولو مریضه ومادرش پولی برای دکتر و دارو  نداره

 

نمایشنامه "شاهزاده خوشبخت" نوشته علیرضا دهقانی

فهرست آثار علیرضا دهقانی

چاپ اثری از علیرضا دهقانی به نام شاهزاده خوشبخت

یه ,مجسمه ,شهر ,تو ,روی ,اون ,شاهزاده خوشبخت ,روی سر ,می بینم ,از این ,یه جای ,خوشبخت نوشته علیرضا ,شاهزاده خوشبخت نوشته ,نمایشنامه شاهزاده خوشبخت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شادینه